کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

ادامه مسافرت عید

هوای عید امسال شمال خیلی خوب و عالی بود وچون بارندگی نبود برای برگشت از شمال هم اذیت نشدیم .دایی ابوالقاسم سفر حج در پیش داشت به همین خاطر ما بعد از ظهر از شمال حرکت کردیم و برای اینکه بتونیم از دایی و زن دایی کسرا و همینطور بچه هاشون خداحافظی کنیم ساعتدوازدهشب به سمنان رسیدیم و ساعت یک نصف شب بود که تو ترمینال از زائرین خداحافظی کردیم وبه خونه خاله جون جمیله اومدیم کسرا که خیلی خوشحال بود و با اینکه خیلی از شب گذشته بود از خوشحالی نمیخوابید. کم کم باورش شد که ما قراره خونه خاله جون جمیله بمونیم. و با این امید که فردا آرین پسر داییش را میبینه خوابید که صبح زودتر بریم خونه آرین تا با هم بازی کنن. این هم چند تا عکس از...
31 فروردين 1392

اولین مسافرت کسرا کنار دریا

خیلی وقت ها تصمیمرفتن به شمال راداشتیمامابرنامه ما جور نمی شد که با کسرا کنار دریا بریم ولی عید امسال فرصت خوبی برامون پیش اومد تا به شمال بریمو پسرمون از نزدیک ساحل و دریا را ببینه و لذت ببره .وقتی وارد منطقه ساحلی شدیم ،کسرا به طرف دریا دوید،با اینکه آفتاب خوبی میتابید ولی هوا سرد بود و باد یخ می وزیدو با تمام اینها همیشه ساحل و دریا قشنگیهای خودشون را دارن کسرا هم از دیدن دریا خیلی لذت برد و دوست داشت کنار دریا باشه ولی از موج میترسید و سریعا به عقب برمیگشت من و اون چندین بار با موجها به جلو عقب میرفتیم و با هم بازی میکردیم و شکلهایی را هم به روی ماسه ها نقاشی کردیم و کسرا نگاه میکرد که بعد ازنقاشی چ...
28 فروردين 1392

عید دیدنی های سال1392

بعد از ظهز روز چهارشنبه بود که بعد از سال تحویل واسه عید دیدنی خونه خاله جون احترام رفتیم،مانیسا جون هم اونجا بود.کسراازاهل خونه عیدی گرفت .ازمسعود جون هم عروسک باب اسفنجیعیدی گرفتوکلی خوشحال شد و از اونجایی که همیشه دوست داره در قالب باب اسفنجی باشه با پسر خاله و دختر خاله هاش این نقش رابازی کردوخیلی بهش خوش گذشت .کسرا خونه خالش رافراواندوست داره و مدت زیادی را اونجا موندیم و بههمین دلیلنتونستیم دیگه عید دیدنی کنیم و روز اول عید هم تموم شد. فردای اونروز هم به خونه مامان حاجی رفتیم و کلی خوش گذروند روز یکشنبه هم واسه ناهاربهخونه داییجونمحمد رفتیم و کسرا هم که تیم بازیگران دختر خاله ها و پسر خاله هاش را دید...
27 فروردين 1392

سال نو مبارک

خدای رحمان نوید میلاد سال نو را بر دوش نسیم بهاری گذاشت تا این امانت سبز را به رسم آغاز به خالق سپارد.حلول سال نو و تولد دوباره طبیعت، عید فرخنده و کهن نوروز باستانی را که یادگار نیاکان و پیام‌آور دوستی، عشق و محبت، با لطافت گیاه و خرمی طبیعت، و تحول به مراحل نیکوتر و برترمبارک باد. تحویل سال در ساعت 2.31 دقیقه اتفاق افتاد. قبل از سال تحویل بیرون بودیم که با عجله تونستیم یکساعت قبل از تحویل سال خونه در کنار سفره هفت سین باشیم .کسرا هم از سفره هفت سینی که روی میز گذاشته بودیم کمال استفاده را برد و یک لحظه قبل سال تحویل،در ورودی را که با سمنو نقاشی شده بود را پاک میکردم البته چون همه سفره هفت سین در دسترس بود مخصوص...
24 فروردين 1392

چهارشنبه سوری سال91

بعد از ظهر سه شنبه بود که برای چهارشنبه سوری به باغ دایی شیروان دعوت شدیم ولی از اونجا که اکثرا سرما خورده بودن به باغ نرفتیم و به قصد گردش در خیابون از خونه بیرون اومدیم خوشبختانه جلوی یکی دوتا از این بوستانها آتشی ملایمی درست کرده بودن که بچه ها راحت از اون میپریدن.کسرا هم که این بچه ها را دید شارژشد و گفت منهم دوست دارم بپرم و با کمک باباش چند بار از آتش پرید و اونقدر گرم و خوب بود که ما هم چند باری پریدیم و از گرماش لذت بردیم و به کسرا هم که حسابی خوش گذشته بود دوست نداشت از آتش و بچه ها دور بشه که با خواهش و تمنا برای دیدن و پریدن از آتیش به جای دیگه ای رفتیم که تو ارتفاعات بود و خیلی ها برای کردن بالن آرزوها به ...
20 فروردين 1392

ادامه مسافرت عید

هوای عید امسال شمال خیلی خوب و عالی بود وچون بارندگی نبود برای برگشت از شمال هم اذیت نشدیم .دایی ابوالقاسم سفر حج در پیش داشت به همین خاطر ما بعد از ظهر از شمال حرکت کردیم و برای اینکه بتونیم از دایی و زن دایی کسرا و همینطور بچه هاشون خداحافظی کنیم ساعت  دوازده  شب به سمنان رسیدیم و ساعت یک نصف شب بود که تو ترمینال از زائرین خداحافظی کردیم وبه خونه خاله جون جمیله اومدیم کسرا که خیلی خوشحال بود و با اینکه خیلی از شب گذشته بود از خوشحالی نمیخوابید. کم کم باورش شد که ما قراره خونه خاله جون جمیله بمونیم. و با این امید که فردا آرین پسر داییش را میبینه خوابید که صبح زودتر بریم خونه آرین تا با هم ...
14 فروردين 1392

اولین مسافرت کسرا کنار دریا

خیلی وقت ها تصمیم رفتن  به شمال را داشتیم اما برنامه ما جور  نمی شد که  با کسرا  کنار دریا بریم ولی عید امسال فرصت خوبی برامون پیش اومد تا به شمال بریم و پسرمون از نزدیک ساحل و دریا را ببینه و لذت ببره  .وقتی وارد منطقه ساحلی شدیم ،کسرا به طرف دریا دوید، با اینکه آفتاب خوبی  میتابید ولی هوا سرد بود و باد یخ می وزیدو با تمام اینها همیشه ساحل و دریا قشنگیهای خودشون را دارن  کسرا هم از دیدن دریا خیلی لذت برد و دوست داشت  کنار دریا باشه ولی از موج میترسید و سریعا به عقب برمیگشت من و اون چندین بار با موجها  به جلو عقب میرفتیم و با هم ب...
11 فروردين 1392

عید دیدنی های سال1392

بعد از ظهز روز چهارشنبه بود که بعد از سال تحویل واسه عید دیدنی خونه خاله جون احترام رفتیم ،مانیسا جون هم اونجا بود.کسرا از  اهل خونه عیدی گرفت .ازمسعود جون  هم عروسک باب اسفنجی عیدی گرفت و  کلی خوشحال شد و از اونجایی که همیشه دوست داره در قالب باب اسفنجی باشه  با پسر خاله و دختر خاله هاش این نقش رابازی کرد و خیلی  بهش خوش گذشت .کسرا خونه خالش را فراوان  دوست داره و مدت زیادی    را اونجا موندیم و به همین دلیل  نتونستیم  دیگه عید دیدنی کنیم و روز اول عید هم تموم شد. فردای اونروز هم به خونه مامان حاج...
5 فروردين 1392

سال نو مبارک

خدای رحمان نوید میلاد سال نو را بر دوش نسیم بهاری گذاشت تا این امانت سبز را به رسم آغاز به خالق سپارد.حلول سال نو و تولد دوباره طبیعت، عید فرخنده و کهن نوروز باستانی را که یادگار نیاکان و پیام‌آور دوستی، عشق و محبت، با لطافت گیاه و خرمی طبیعت، و تحول به مراحل نیکوتر و برتر  مبارک باد.         تحویل سال در ساعت 2.31 دقیقه اتفاق افتاد. قبل از سال تحویل بیرون بودیم که با عجله تونستیم یکساعت قبل از تحویل سال خونه در کنار سفره هفت سین باشیم .کسرا هم از سفره هفت سینی که روی میز گذاشته بودیم کمال استفاده را برد و یک لحظه قبل سال تحویل،در ورودی را که با سمنو نقاشی شده بود را پاک میکردم ...
1 فروردين 1392

چهارشنبه سوری سال91

بعد از ظهر سه شنبه بود که برای چهارشنبه سوری به باغ دایی شیروان دعوت شدیم ولی از اونجا که اکثرا سرما خورده بودن به باغ نرفتیم و به قصد گردش در خیابون از خونه بیرون اومدیم خوشبختانه جلوی یکی دوتا از این بوستانها آتشی ملایمی درست کرده بودن که بچه ها راحت از اون میپریدن.کسرا هم که این بچه ها را دید شارژشد و گفت منهم دوست دارم بپرم و با کمک باباش چند بار از آتش پرید و اونقدر گرم و خوب بود که ما هم چند باری پریدیم و از گرماش لذت بردیم و به کسرا هم که حسابی خوش گذشته بود دوست نداشت از آتش و بچه ها دور بشه که با خواهش و تمنا برای دیدن و پریدن از آتیش به جای دیگه ای رفتیم که تو ارتفاعات بود و خیلی ها برای کردن بالن آرزو...
29 اسفند 1391
1